تاریخ بهروزرسانی: 1403/09/08
هیوا حسن پور
دانشکده زبان و ادبیات / گروه زبان و ادبیات فارسی
پایاننامههای کارشناسیارشد
-
التفات در غزلیات شمس (تحلیلی روایی)
1403غزلیات شمس از جمله آثار منظوم ادبیات فارسی است که با شور و حرارت خاصی، حالات و نیازهای عارفانه مطرح شده و شاعر از طریق آن بخصوص با تکیه بر التفات، گفتمان مورد نظر خود را تثبیت کرده است. در این پژوهش با روش توصیفی - تحلیلی و با تکیه بر مطالعات کتابخانهای به بررسی صنعت التفات از منظر نشانهشناختی در غزلیات شمس پرداخته شده است. ضمن اینکه به دلیل حجم بسیار زیاد غزلیات شمس، گزیدۀ آن که توسط محمدرضا شفیعی کدکنی تهیه شده است، ملاک پژوهش قرار گرفت. ضرورت انجام این کار نیز جدا از آن که قابلیتهای متن از طریق دانش نشانهشناختی آشکار میشود، فعّال کردن خوانش جدید و قرائتی تازه از غزلیات شمس از منظر التفات نشانهشناختی است تا نشان دهد که متن، معنا را از طریق سازوکارهایی زیباییشناسانه انتقال میدهد و به این شکل بهتر، خود را در ذهن خواننده تثبیت میکند. نتایج پژوهش را میتوان به دو شکل کمّی و کیفی ذکر کرد. از نظر کمّی میتوان گفت مولوی در سطوح التفاتی به ترتیب از سطح التفاتی سوم و سپس دوم بیشترین بهره را برده است. شاید دلیل این امر، بیش از هر چیزی اندیشۀ وحدت وجودی مولوی باشد که خود را با عناصر طبیعت و اجزای زیست بوم شریک میکرده و گاه از طریق آنها و درونی کردنشان، معبود حقیقی را فراخوانی میکرده است (سطح سوم خوانش) و همچنین شاعر در مقام سوژۀ عاشق، از ابژه در مقام سوژه، میخواسته که نیازهای او را اعم از وصال، درد و رنج و... برطرف کند که این مساله کاملاً با ماهیّت و ذات غزلیات شمس که متنی عرفانی است، سازگار است. دیگر سطوح التفاتی نیز به شکل طبیعی در غزلیات به کار رفتهاند. از نظر نوع التفات نیز مولوی بیشتر از التفات حقیقی و سپس التفات استعاری بهره برده است. التفات استعاری نیز به دور از پیچیدگی و مغلق گویی بیان شده است. شاید دلیل این امر نیز توجه مولوی بر بُعد معنایی و انتقال مفاهیم باشد که سعی کرده است آن را به دور از پیچیدگی و در پیوند با معشوق حقیقی خود به کار ببرد.
-
بومگرایی اجتماعی؛ تحلیل هنجارهای بومگرایی در اجتماع (مطالعۀ موردی: سایۀ ملخ)
1403بومگرایی از شاخههای جدید نقد ادبی است که به طبیعت و محیطزیست و چگونگی بازنمایی آنها در متون ادبی میپردازد. این نقد به بررسی چگونگی ارتباط انسان با محیطزیست توجه دارد. این شیوۀ تعامل، گفتمان خاصی در برمیگیرد که نویسنده یا راوی از طریق عواملی از جمله: فرهنگی، اجتماعی، یا حادثههای داستان، آن را به مخاطب انتقال میدهد. ضرورت انجام این پژوهش در آن است که نشان میدهد متون ادبی، متونی فقط زیباییشناسانه نیستند و علاوه بر جمالشناسی آنها میتوان مفاهیم اجتماعی، سیاسی، اقتصادی و... نیز از آنها بیرون کشید. همچنین بر اساس این پژوهش مشخص میشود که روایتها، محل تجلی اندیشهها هستند و حتّی از خلال آنها میتوان مباحث مربوط به زیستمحیط را نیز نشان داد. در این پژوهش با روش توصیفی-تحلیلی و با تکیه بر مطالعات کتابخانهای به بررسی دیدگاه-های بومگرایانۀ بایرامی در رمان سایۀ ملخ پرداخته شده است. در رمان فوق نگاه به طبیعت به گونهای نیست، که فقط مکانی برای بروز رخدادها تلقی شود، بلکه هم بستری برای رخدادهاست و در عین تاثیرپذیری از شخصیتها بر آنها نیز تاثیر مستقیم میگذارد. این رمان بر اساس دغدغۀ محیط زیستی نوشته شده است و عنوان آن نیز دلالت بر تهدید محیط زیست دارد. از آنجا که محیطزیست و گفتمان بومگرایانه، نقش بسیار زیادی در شکلگیری واقعیت و طرز تلقی آن دارد، متون ادبی خاستگاهی مناسب برای تثبیت اندیشههای بومگرایانه و دفاع از زمین است. رمان سایۀ ملخ نیز قبل از هر چیزی در پی تثبیت رعایت اخلاق زیست محیطی است. نگاهی که بایرامی در این رمان به زمین و طبیعت دارد، نگاهی بوم فلسفهای یا همان اکوسوفی است که انسان را در برابر زمین مسوول میداند. با این نگاه، حتّی جنگ نیز به دلیل عدم احترام به طبیعت و محیط زیست به هیچ وجه قابل قبول نیست. بایرامی در تبیین شخصیتها و بازنمایی آنها از عناصر طبیعت بهره میبرد و حتّی برای نشان دادن تهدیدهای زیست محیطی، تشبیهها و کنایههای طبیعت محور در کلام خود به کار میبرد. با تکیه بر دادههای پژوهش مشخص شده است که عدم تحقّق خود به دلیل توجه به تحقّق منافع خود است و این نکته در جای جای رمان بر اساس نشانههای متنی، قابل اثبات است.
-
آسیب شناسی و نقد رمانهای حوزۀ کودک و نوجوان (مطالعۀ موردی: وقتی مژی گم شد، تۆپێک لەسەر ئاو)
1403نقد و آسیبشناسی آثار ادبی باعث اعتلا و رونق آنها میشود و با تکیه بر نقد راستین میتوان وجوه و ابعاد آثار ادبی را سنجید، ضعفها را دریافت و با گوشزد کردن آنها باعث رشد و پیشرفت آثار ادبی شد. در این پژوهش به نقد و آسیبشناسی تطبیقی رمانهای حوزۀ کودک و نوجوان با تکیه بر دو رمان در این زمینه (وقتی مژی گم شد، تۆپێک لە سەر ئاو) پرداخته شده است. چون این دو اثر در بافتی روایی عرضه شدهاند به همین دلیل برای نقد و آسیبشناسی آنها سعی شده است، قدرت تاثیر آن بر مخاطب و خواننده بررسی و تحلیل شود و برای نیل به این مقصود تلاش شده است به دو ساحت انتظارات و توقعات در این دو رمان پرداخته شود. روش انجام پژوهش توصیفی و تحلیلی است. نتایج پژوهش حاکی از آن است که: روایت «وقتی مژی گم شد» روایتی است شگردمحور که نویسندۀ آن با تکیه بر فُرم روایی، خواننده را بازی میدهد حال آنکه این بازی روایی در روایت «تۆپیک لەسەر ئاو» دیده نمیشود. درون مایۀ روایت «وقتی مژی گم شد» مربوط به برههای از تاریخ است که امروزه حائز اهمیّت نیست حال آن که روایت «تۆپیک لەسەر ئاو» روایتی فلسفی است که پویایی خود را به دلیل پیوند درون مایۀ آن با محیط زیست، حفظ میکند. فراروایت در روایت «وقتی مژی گم شد» دیده میشود اما در روایت «تۆپیک لەسەر ئاو» از نگاه شخصیت درون داستانی رخدادها گزارش میشوند. عنوان هر دو داستان با درون مایۀ آن پیوند مستقیم و استواری برقرار کرده و میتوان گفت هر دو نویسنده در انتخاب عنوان رمان خود بسیار موفق بودهاند. سوژهها در هر دو رمان، ملموس و محسوس هستند و حاصل تخیلی فراواقعگرایانه نیستند. روایتشنو به راحتی میتواند با مفاهیم کانونیشده در هر دو رمان، ارتباط برقرار کند.
-
تحلیل کانونیسازی در قصههای مجید
1403قصههای مجید، مجموعه داستانهایی است از هوشنگ مرادی کرمانی که برای کودکان و نوجوانان نوشته است. این داستانها با محور کنشهای دو شخصیت به نامهای: مجید و بیبی که به ترتیب نمایندۀ نوجوانان و بزرگسالان هستند، نوشته شده است. در این پژوهش به شیوۀ توصیفی و تحلیلی به کانونیسازی در قصههای مجید پرداخته شده است. نتایج نشان میدهد که مرادی کرمانی با تکیه بر نگاه و منظر مجید، داستانها را شکل و دنیای تجربه شدۀ خود را در بازنمایی واقعگرایانۀ آنها دخالت داده است. بیشتر کانونیسازهای قصهها، مجید است و این گویای توجه راوی بیرونی به دنیای کودک و نوجوان است. مباحث کانونی شده نیز موضوعاتی ملموس و محسوس در دنیای بیرونی هستند که هر کودک و نوجوانی به راحتی میتواند با آنها ارتباط بگیرد. عمدۀ وجوه کانونیشدگی نیز وجوه روانشناختی است و توجه بیش از حد هوشنگ مرادی کرمانی به دنیای کودک و نوجوان را میرساند؛ چرا که کودک و نوجوان از منظر دنیای درون خود نیز (حس و حالی که به اطراف و رخدادهای پیرامون دارد) به قضاوت میپردازد. اهداف کانونی شده نیز بر اساس تقابل دو شخصیت مجید و بیبی قابل معنا هستند.
-
صورت بندی و تحلیل گونه های نوین شعر تجسمی در دورۀ پس از انقلاب اسلامی
1402این پژوهش به شیوهی تحلیلی -توصیفی انجام گرفته و به تحلیل شیوه های تولید نشانه ی بصری در شعر دیداری پس از انقلاب میپردازد. برای این منظور پس از مقدّمه و کلیات، تعریف و تبیین شعر دیداری و کیفیّت و پیشینه ی آن، سیر تحول شعر دیداری در ادبیات ملل و ادبیات فارسی، به ویژه شعر دیداری در دهه های چهل و پنجاه مورد بحث قرار می گیرد. سپس با واکاوی شعر تجسمی در دوره ی پس از انقلاب، شیوه ها و شگردهای تولید نشانهی بصری در شعر دیداری این دوره بررسی و تحلیل می شود. بر اساس نتایج این پژوهش، شعر تجسمی در دو دورهی پیش از انقلاب اسلامی معطوف به شگردهای مشابهی است که غالباً با شکست واژه و جدانویسی اجزای آن برای تولید نشانهی بصری نمود مییابد. در شعر تجسمی پس از انقلاب، علاوه بر شگردهای رایج در دهههای قبل، جلوههای نوینی از شعر دیداری خلق شده است که غالباً در کاربرد عناصر برون متنی و با استفاده از طرح، تصویر، نگاره و ابزار گرافیکی صورت میبندد. از این منظر گونههای تازهای از شعر تجسمی مانند شینما، خواندیدنی، شعر-نگاره و شعر چندرسانهای در این دوره ارائه میشود که در پیوند با رشد و گسترش ابزار ارتباطات و به ویژه اینترنت قابل ارزیابی است. مهمترین ویژگی همهی این شعرها، وابستگی خوانش و درک شعر به نوشتار
-
بررسی و تحلیل نوستالژی در اشعار شیرکو بیکس و احمد شاملو
1402چکیده نوستالژی، فراخوانی گذشته در زمان حال است که ریشه در امیال و خواسته های بشر در دو بُعد فردی و اجتماعی دارد. این امر، ریشه در نظریات روانشناسی دارد که طبقه بندی های جالب توجهی بر اساس اشعار شاعران می توان از آن به دست داد. این پژوهش به روش توصیفی تحلیلی در پی تبیین، تحلیل و توصیف نوستالژی در شعر شاملو و بیکس است. ضرورت انجام پژوهش در کشف ابعاد مشترک و متفاوت نوستالژی در شعر دو شاعر معاصر در دو ادبیات مختلف است. نتایج حاکی از آن است که هر دو شاعر در برخی از اندیشه های جهانشمول و فراخواندن آنها توجهی ویژه داشته اند. توجه به عشق و خاطرات آن در گذشته و تناسب آن با حال، توجه به جامعه در هنجارهایی که در گذشته بوده و امروز نیست از جمله موارد مشترک نوستالژی در شعر هر دو شاعر است. وجه تمایز آنها جدا از زبان شعری که شاملو به اسطوره توجهی ویژه داشته است و بیکس بر خلاف او زبانی امروزی داشته است در برخی دیگر از مولفه ها مانند: توجه به تاریخ بر اساس بافت فرهنگی- اجتماعی، توجه به مباحث فلسفی، وطن و طبیعت است که تا حدودی تمایزی ویژه به شعر هر دو شاعر بخشیده است.
-
تحلیل گفتمان بومگرایی در آثار علیاشرف درویشیان (مطالعه موردی: مجموعه داستانهای آبشوران و همراه آهنگهای بابام)
1402گفتمان در شکلدهی، خوانش و معنادهی به تجربه (آگاهی) نقش بسزایی دارد. از آنجایی که آگاهی ما از پدیدهها و حوادث و وقایع جهان بیرون در محدودۀ قید و بندهای گفتمانی شکل میگیرد؛ لذا پیوند ناگسستنی با نقد ادبی دارد، یکی از انواع نظریههای ادبی که در چند سال اخیر در ایران مورد توجّه قرار گرفته است، نقد بومگرایانه است. این نقد به بررسی چگونگی تعامل انسان با محیط زیست بیرونی میپردازد. که این شیوۀ تعامل به صورت ضمنی، حاوی گفتمان خاصی است که نویسنده یا راوی با استفاده از بافت موقعیتی، کلامی و پیشینۀ تاریخی، فرهنگی، اقتصادی و اجتماعی داستان یا حادثهای آن را به مخاطب انتقال میدهد. در این نوع از نقد، به بررسی ادبیات بومی در پیوند با مسائل مطرح شده و تاثیر و تاثر محیط و دیدگاه نویسنده از هم پرداخته میشود. در همین راستا با استفاده از شیوۀ پژوهش توصیفی – تحلیلی به بررسی دیدگاههای بومگرایانۀ علی اشرف درویشیان (1320-1396ه.ش) در دو مجموعه داستان او با عنوان «آبشوران» و «همراه آهنگهای بابام» پرداخته شده است. درویشیان در خانوادهای کم برخوردار و در حاشیۀ شهر کرمانشاه – آبشوران- دنیا آمد. به همین خاطر او از کودکی شاهد فقر گستردهای بود که گریبانگیر خانواده شده بود. لذا طبیعت و محیط پیرامونی او به نحو خشنی اوضاع را برای این قشر از مردم سختتر کرده بود. این ارتباط دو سویۀ طبیعت و زندگی طبقۀ فرودست به نحو بارزی درویشیان را تحت تاثیر قرار داده بود که در این پژوهش در قالب دستهبندیهایی شامل «ارزیابی»، «برجستهسازی»، «هویت»، «محوسازی»، «قالبسازی»، «واقع-بودگی»، «ایدئولوژی»، «گفتمان» و «استعارهها» نشان داده شده است. تفسیر موارد ذکر شده نشان از آن دارد که زیستبوم و گفتمان بومگرایانه نقش بسیار زیادی در شکلگیری واقعیت و طرز تلقی آن، نامگذاریها، ایدئولوژی و سلطۀ آن بر مردم فرودست دارد. این داستانها بازنمایی واقعگرایانه از زندگی افرادی بود که نقش طبیعت را در ارتباط با زندگی و روح و روان خود به خوبی درک کرده بودند.
-
تحلیل شگردهای بازنمایی تاریخ در رمان تاریخی دامگستران یا انتقامخواهان مزدک
1402میتوان گفت در میان همۀ علوم، علم تاریخ، بیشترین ارتباط و در هم تنیدگی را با مبحث زمان دارد زیرا لبّ مطلب تاریخ، بررسی وجود و وقوع رخدادی است در بستر زمان. در این پژوهش با روش توصیفی و تحلیلی و بر اساس مطالعات کتابخانهای به تبیین شگردهای بازنمایی تاریخ در روایت رمان تاریخی دامگستران پرداخته شده است. این رمان که اثر عبدالحسین صنعتیزاده کرمانی است از جمله رمانهای تاریخی اوائل دوره معاصر ادب فارسی به شمار میآید و با روایت ماجراهای سالهای پایانی حکومت ساسانیان در پی احیاء فرهنگ فراموش شده ایرانی است. نتایج پژوهش حاکی از آن است که: تاریخ از طرق مختلفی از جمله شخصیتپردازی، بیان رخدادهای واقعی، کانونیسازی، کاربست زمان تاریخی، زمان روایی و مکان روایی در رمان تاریخی دامگستران بازنمایی شده است. عنصر مکان، بیشترین نقش را در نشاندار کردن روایت به یک روایت تاریخی برعهده دارد به این دلیل که در مکان برخلاف دیگر عناصر روایی، کمتر قابلیت دخل و تصرّف وجود دارد و بجز در توصیفهای ادبی که تا حدودی میتوان ابعاد دیگری بر مکان افزود در بیشتر موارد، نویسنده مجبور است مکان را بر اساس همان نشانههای واقعی در دل روایت قرار دهد. تعداد زیادی از شخصیتها و رخدادهای داستانی حاصل تلفیق عناصر تاریخی و واقعی هستند به گونهای که با ترکیب چندین شخصیت متفاوت یک شخصیت جدید ساخته میشود یا از تلفیق چندین رخداد یک رخداد جدید خلق میشود و از طریق این تلفیقات نمود تاریخ در رمان صورت میگیرد. نویسنده برای داشتن آزادی عمل در روایت، توجه کمتری به زمان تاریخی نموده است اما ردپای زمان روایی در سرتاسر رمان پیداست. کانونیسازی هم یکی از شگردهای غیرمستقیم بازنمایی تاریخ در دامگستران است و نویسنده که راوی سوم شخص است به صورت غیر مستقیم به عنوان یک شخصیت کنشگر بر بازنمایی تاریخ تاثیر می-گذارد.
-
تحلیل تطبیقی تصاویر رخسار معشوق در غزل فارسی و کُردی (مطالعۀ موردی: حافظ، سالم صاحب قران)
1401حافظ و سالم از غزلسرایان بنام و بزرگ ادبی فارسی و کُردی هستند که زمینۀ اشعار هر دو شاعر، مباحث غنایی است. در این پژوهش به روش توصیفی و تحلیلی، به بررسی و تحلیل تطبیقی تصاویر رخسار معشوق در غزلیات هر دو شاعر پرداخته شده است. دلیل انتخاب محدودۀ مورد پژوهش، زمینه و بافت مشترک شعر هر دو شاعر است که قرابت خاصی نسبت به هم دارند. ضرورت انجام پژوهش نیز در آن است که تفاوتها و تمایزهای نگاه دو شاعر را در پردازش رخسار معشوق میتوان پیدا کرد. نتایج پژوهش حاکی از آن است که هر دو شاعر، هرچند با بسامدهای تقریباً مختلف اما نگاه نزدیک به هم دارند و عناصر و ارکان رخسار معشوق، به یک اندازه، نظر و توجه آنها را به خود معطوف کرده است. حتّی تشبیهات، استعارات و ... نیز در زبان آنها بسیار نزدیک به هم است و در بیشتر موارد هیچ اختلافی با هم ندارند. شاید دلیل این امر، نزدیکی جغرافیا و تعاملات و ارتباطات زیادی باشد که قوم کُرد و فارس در درازای تاریخ با هم داشتهاند. در تمام موارد، تشبیه، عنصر غالب است که شاعران در پردازش تصویر رخسار معشوق از آن بهره بردهاند. شاید دلیل این امر نیز ملموس و محسوس بودن تشبیه (دور بودن از جنبۀ انتزاعی آن) در قیاس با سایر آرایهها باشد چون موضوع مورد بررسی نیز، موضوعی است که ملموس و محسوس است و از فصول مشترک میان تمام انسانها به شمار میآید.
-
بلاغت داستان در داستان های کودک و نوجوان (مطالعه موردی دشتبان، من و رضا و آیدین)
1401ادبیات کودک و نوجوان گونه نوظهور ادبی است که در قرن حاضر به عنوان یک شاخصه مستقل مطرح شده است، نویسندگان و شاعران ادبیات کودک و نوجوان تلاش کرده اند تا آثاری خاص مخاطب کودک و نوجوان خلق کنند، آثاری که از نظر زبان، بیان، مضمون و محتوا متناسب با زیبایی شناسی دریافت و دنیای کودک و نوجوان باشد به عبارت دیگر ادبیات کودک، عبارت است از هرگونه متنی که با چهارچوب و طرح مشخص به طور عمد یا غیر عمد برای کودک آفریده شده باشد. صورتی که کودک با آن ارتباط برقرار می کند و این رابطه منجر به برانگیختن احساسات، عواطف و پدید آمدن لذت زیبایی شناختی شود و تاثیرات خاص روحی – روانی روی کودک بگذارد و سبب شناخت او شود. به واسطۀ شرایط سنی مخاطب کودک و نوجوان وجود بلاغت در داستان های کودک و نوجوان که همخوانی با سن مخاطب داشته باشد از الزامات این آثار به شمار می رود. از آنجایی که خیال، محوری ترین عنصر هر متن ادبی و تشبیه، قدرتمندترین و شایع ترین ابزار خیال پردازی است در نتیجه تشبیهات بکار گرفته شده در داستان های کودک و نوجوان توسط نویسندگان در این حوزه باید متناسب با سطح ، درک و گروه سنی مخاطبان کودک و نوجوان باشد. بدیهی است که توصیف و بررسی روند سیر تشبیهات و سایر عناصر خیال (تشخیص، حس آمیزی، اغراق، کنایه و... ) در داستان های کودک و نوجوان می تواند مطالب و یافته های ارزشمندی را در این باره برای ما به ارمغان بیاورد. این پژوهش با روش توصیفی – تحلیلی و بر اساس مطالعات کتابخانه ای انجام شده است. نتایج پژوهش حاکی از آن است که: در هر دو داستان، بیشترین عنصر بلاغی به کار گرفته شده تشبیه است و شاید بتوان این دلایل را برشمرد: تشبیهات بکار رفته در هر دو اثر از نوع امور حسی به حسی هستند زیرا مخاطب کودک و نوجوان با پدیده های حسی ارتباط دارد. همچنین وجه شبه های تشبیهات استفاده شده از پدیده های طبیعت و مواردی است که کودک آن ها را دیده یا تجربه کرده است. کمترین عنصر بلاغی به کار گرفته شده اغراق و تضاد است و دلیل آن می توان عدم کشف ارتباط معنایی این عناصر توسط کودک و نوجوان باشد و همچنین تفاوت دو رمان را می توان در نوع مخاطب برشمرد. رمان دشتبان گروه سنی نوجوانان را مخاطب خود قرار می دهد اما رمان من و رضا و آیدین مخاطب آن اکثراً کودکان هستند.
-
بررسی و تحلیل تصاویر مرگ در شاهنامۀ فردوسی
1401تصاویر ادبی، حاصل نگاه تخیّل آمیز شاعر نسبت به پدیده ها و موضوعاتی است که در زبان تجلی پیدا می کند. از سوی دیگر، این تصاویر، نگاه و منظر شاعر را نیز نسبت به موضوع نشان می دهند. تشبیه، استعاره، کنایه و تشخیص از جمله تصاویری هستند که بر اساس آن -ها می توان نگاه ها و منظرهای شاعران را در مورد موضوع خاصی فهمید و ارزیابی کرد. در این پژوهش به روش توصیفی - تحلیلی، به بررسی و تحلیل تصاویر مرگ در شاهنامۀ فردوسی پرداخته شد. شاهنامه به عنوان اثری تاثیرگذار در قالب حماسه است که در آن نبرد ایرانی و آنیرانی، محور اصلی کنش ها و رخدادهای داستانی به شمار می رود. بررسی و تحلیل تصاویر مرگ در این اثر، هم می تواند نوع نگاه فردوسی را نشان بدهد و هم به نوعی نمایانگر، نوع نگرش مردمان آن عصر به شمار بیاید. بر اساس داده های این پژوهش و در قالب نتایج به دست آمده می توان گفت: با توجه به بسامد و بکارگیری تصاویر مرگ در شاهنامه، این مفهوم انتزاعی، یکی از اصلی ترین مفاهیمی است که شاعر در قالب تصاویر ادبی به آن پرداخته است. بیشترین تصویر به دست داده شده از مرگ در قالب کنایه با بسامد 114 مورد است و سپس تشخیص با بسامد 15 مورد، تشبیه با بسامد 7 مورد و استعاره با بسامد 5 مورد قرار دارند. در مجموع، آنچه از دلالت های تصویری مرگ در شاهنامه قابل استنباط است یک نوع نگاه جبرگرایانه است بدین معنی که مرگ برای هر انسانی فرا می رسد و هیچ انسانی را از آن گریز و گزیری نیست. بنابر این نگاه، فردوسی تمام تصویرهای شعری خود را در پیوند با مرگ خلق کرده است.
-
تحلیل تطبیقی بن مایه های هسته ای و وابسته در منظومۀ خسرو و شیرین نظامی و شیرین و خسرو دهلوی
1401رویدادهای هسته ای، بن مایه ها و قوام داستان ها به شمار می روند که با کوچکترین دخل و تصرّف در آن ها، مسیر رخدادها متفاوت خواهند شد. رویدادهای وابسته نیز باعث هنری تر شدن کلام و مقبول واقع شدن آن ها می شوند. در این پژوهش به روش توصیفی - تحلیلی به بررسی رویدادهای هسته ای و وابسته در دو اثر روایی خسرو و شیرین نظامی و شیرین و خسرو دهلوی پرداخته شده است. دهلوی یکی از مقلّدان معروف و موفق نظامی است که به اقتفا و پیروی آثار او رفته است. ضرورت انجام این پژوهش در آن است که نشان می دهد دهلوی تا چه حدّی به رویدادهای هسته ای نظامی در روایت خود وفادار بوده است؟ چه مواردی را تغییر داده است؟ و در مجموع، تشابه ها و تفاوت های روایت این دو شاعر از یک داستان واحد در چه مواردی است؟ نتایج پژوهش حاکی از آن است که دهلوی هم در رویدادهای هسته ای دخل و تصرّف کرده است و هم حجم رویدادهای وابسته بسیار کمتر از روایت نظامی است. توزیع رویدادهای وابسته در روایت نظامی، منطقی تر و عقلانی تر است حال آن که در روایت دهلوی، توزیع تا حدودی نامتعارف و نامتوازن است که باعث شده است برخی از رویدادهای هسته ای بیشتر برجسته شوند و گرانیگاه روایت او به شمار روند. تعداد رویدادهای هسته ای در روایت دهلوی، تقریباً نصف رویدادهای هسته ای در روایت نظامی است و همین باعث شده است که افت و خیزهای داستانی (گره افکنی ها و گره گشایی ها) در روایت دهلوی در قیاس با روایت نظامی، کمتر باشد.
-
تحلیل تطبیقی سرعت روایت در منظومه ی ویس و رامین با همتای کُردی آن ویسێ و ڕامین
1401پژوهش های روایت شناسی به بررسی و تحلیل و تفسیر متون روایی در ساحت های مختلف و گوناگونی می-پردازند. دانش روایت شناسی ابعاد مختلفی به خود می گیرد که بر اساس آن ها می توان متون داستانی را بررسی و تحلیل کرد. یکی از زیر شاخه های دانش روایت شناسی، بحث زمان روایی است که تقریباً می توان گفت با نظریۀ ژنت و به اسم او بیشتر شناخته می شود. هرچند زمان روایی به نظریۀ او محدود نمی شود و می توان از منظرهای دیگری به بررسی آثار روایی پرداخت. این پژوهش با توجه به یکی از زیر شاخه های زمان روایی و تنها با تکیه بر سرعت روایت به بررسی و تحلیل تطبیقی شتاب روایت در دو اثر ویس و رامین فخرالدّین اسعد گرگانی و ترجمۀ کُردی آن یعنی ویسێ و ڕامین پرداخته است. از دلایل انتخاب این دو اثر، جنبۀ روایی حاکم بر آنها و منطبق بودن کامل ویژگی های روایی هر دو، همچنین ترجمه بودن یکی از آثار مورد بررسی بود. در این پژوهش هر دو کتاب از منظر سرعت روایت مورد تحلیل قرار گرفته است. روش انجام پژوهش نیز توصیفی تحلیلی است ضمن اینکه با توجه به الگوی مورد استفاده از داده های کمّی نیز برای تحلیل بهتر موضوع استفاده شده است. نتایج حاکی از آن است که: رویدادهای هسته ای دو اثر کاملاً با هم منطبق هستند و در 43 رویداد، تمام روایت ویس و رامین قابلیت تقسیم بندی دارند. در ویس و رامین فخرالدّین اسعد گرگانی، بیشترین نوع شتاب از نوع مثبت (30 مورد) است و تنها 11 مورد شتاب منفی، همچنین دو شتاب معیار دیده می شود اما در ویسێ و ڕامین شتاب معیار و 32 مورد شتاب مثبت و 11 مورد شتاب منفی دیده می شود. تقریباً می توان گفت هر دو اثر در این حوزه شبیه هم هستند و ترجمۀ کُردی آن به محدودۀ رویدادهای هسته ای وفادار بوده است. شاید دلیل تفاوت اندک این دو اثر از نظر سرعت روایت نیز در منظوم ویس و رامین فخرالدّین اسعد گرگانی و منثور بودن ویسێ و ڕامین، همتای کُردی آن بوده است. تفاوت های جزئی دیگری نیز در تطبیق دو اثر دیده می شود که مربوط به حوزۀ رویدادهای وابسته است. در ترجمۀ کُردی ویس و رامین، به تمام رابطه های علّی - معلولی پیرنگ و دلالت هایی که بر اساس رویدادهای هسته ای می توان ذکر کرد، پایبندی وجود دارد و بازگردانی این اثر هرچند در تعداد معدودی از ابیات که در ترجمۀ کُردی آن وجود دارد و نقش تخیّل کاملاً بارز است به دور از تغییر و دگرگونی حتّی در طول و اندازۀ توصیف ها بوده است.
-
تحلیل تطبیقی گفتمان در دو رمان مرد گرفتار از محمود کیانوش و حه سار و سه گه کانی باوکم از شیرزاد حسن
1401تحلیل گفتمان ادبی، به تحلیل داده های زبانی و فرازبانی متن ادبی برای رسیدن به مفاهیم و تعابیر متفاوت از آن گفته می شود. این پژوهش به شیوۀ تحلیلی – تطبیقی به بررسی و تحلیل تطبیقی دو رمان مرد گرفتار و حه سار و سه گه کانی باوکم از منظر تحلیل گفتمان حاکم بر آن ها پرداخته است. معیار انتخاب و تطبیق این دو اثر، شباهت و همانندی آن ها در موضوع و زبان پردازش آن ها بوده است. ضرورت انجام این پژوهش نیز در آن است که هم نشان می دهد متن ادبی تنها داده های زبانی و زیبایی شناسانه نیست و می-توان از رهگذر داده های زبانی و فرازبانی، تعابیر و برداشت های متفاوتی از آن به دست داد و هم آن که تطبیق آثار ادبی ملل مختلف باید بر اساس شباهت های ذاتی این آثار شکل بگیرد تا امر تطبیق و تحلیل آن ها به نتیجه برسد. برآیند سخن حاکی از آن است که: در این دو رمان، شباهت های فراوانی از لحاظ پیرنگ، شیوه پرداختن به متن، شخصیت ها، زمان و مکان، رویدادها، کنش ها و موارد دیگری از این دست وجود دارد که در بسیاری جهات بر هم منطبق اند؛ به گونه ای که نویسندگان در این دو متن، یک خط فکری و نظام معرفتی را در پرداختن به داستان و پیشبرد آن در نظر داشته اند. بیشتر این شباهت ها ناشی از کارکرد و چهارچوب مشترک گفتمان ها است که هر عرصه ای را در برمی گیرند، عناصر متفاوتی را در ساختار مشترک خود جای می دهند و چهارچوب کلی مشترکی را که حاصل ماهیت گفتمان است پیاده می کنند. این دو داستان را از لحاظ گفتمان می توان در سه بخش دسته بندی کرد: گفتمان غالب، گفتمان تازه و نافرجامی گفتمان تازه. گفتمان قدرت با تک صدا کردن زبان و جامعه و سرکوب گفتگو و دیگر ارتباطات، در جهت گسترش قدرت و تثبیت هرچه بیشتر آن گام می نهد که خود در ساخت جامعه و سوژه های همگون تاثیر فراوانی دارد. در نهایت، از آن جا که هیچ گفتمانی نمی تواند به تمامی خود را تثبیت کند، در تقابل با گفتمان غالب، گفتمانی تازه سر برمی آورد که شخصیت اول در هر دو داستان آن را نمایندگی می کنند. با تولید گفتمان تازه، که یکی از ملزومات آن هویت تازه است، سوژه هویت تازه ای پیدا می کند و به تدریج گفتمان پیشین به حاشیه می رود.
-
تحلیل تطبیقی اشعار فولکلوریک فارسی و کُردی از منظر درون مایه ای
1401ادبیات عامیانه، ادبیاتی طبیعی و برآمده از دل جامعه است که نیاز به کوشش و تلاش زیادی ندارد بلکه سیر طبیعی فرهنگ، تاریخ، اقتصاد و... همگی در شکلگیری آن نقش اصلی و اساسی دارند. در این پژوهش به بررسی و تحلیل تطبیقی ادبیات عامیانه در اشعار فارسی و کُردی پرداخته شده است. روش انجام پژوهش توصیفی – تحلیلی است که بر اساس مطالعات کتابخانهای انجام شده است. ضرورت انجام این پژوهش در این نکته است که در ادبیات تطبیقی باید موضوع واحدی وجود داشته باشد تا بتوان بر اساس آن به نتایج مشخص دست یافت و ادبیات عامیانه وجه اشتراک این بررسی است که میتوان نمودها و برجستگیهای آن را در این دو زبان نشان داد و تفاوتها و شباهتهای ادبیات عامیانه در این دو زبان را بررسی و تحلیل کرد. نتایج این پژوهش نشان میدهد که: اشعار عامیانۀ فارسی به ترانهها و معماها قابل تقسیمبندی است و اشعار عامیانۀ کُردی نیز به ترانهها در انواع آن و موضوعات مختلفی مانند زنان و زیباییهای آنها و... قابلیت تقسیمبندی دارد. آنچه در تطبیق این دو ادبیات قابل توجه است، آن است که در ادبیات عامیانۀ کُردی تا حدود بیشتری، مباحث به صورت عیانتر و آشکارتر بیان میشود و از آن پوشش و پنهانی به دلیل عُرف و اخلاق، خبری نیست. شاید دلیل اصلی این مساله را روح حاکم بر فرهنگ جغرافیایی دانست که ادبیات هر جامعهای بر اساس فرهنگ حاکم بر آن جامعه قابلیت تعریف، توصیف، تحلیل و بررسی دارد.
-
تصاویر پهلوانان در گرشاسب نامۀ اسدی طوسی
1401تصویر در ادبیات در معنای مجسّم کردن یک امر ذهنی در قالب زبانی است. آرایه هایی مانند تشبیه، استعاره، تشخیص و کنایه در انواع و اقسام آن ها در اثر ادبی، تصویر آفرین هستند. در این پژوهش به روش توصیفی - تحلیلی و بر اساس مطالعات کتابخانه ای به بررسی و تحلیل تصاویر پهلوانان در گرشاسپ نامۀ اسدی طوسی پرداخته شد. ضرورت انجام این پژوهش در آن است که هم سنت های ادبی مشخص می شوند و هم سبک شخصی شاعر یا تبعیّت او از سبک دوره روشن می شود. بر اساس داده های این پژوهش می توان گفت که پهلوانان این اثر متعدّد و متنوّع نیستند و به همین دلیل تصاویر به دست داده شده نیز تنوّع و کثرت زیادی ندارند. بیشترین تصاویر به دست داده شده از پهلوانان در این منظومه مربوط به گرشاسپ است و محور کنش ها و اعمال پهلوانی نیز در این منظومه همان گونه که از نام منظومه پیداست، خودِ گرشاسپ است. تصاویر به دست داده شده در این منظومه بیشتر بر اساس تشبیه آن هم در انواع محدود آن است. استعاره به صورت کمرنگی وجود دارد اما بنابر دلایلی تشخیص و کنایه وجود ندارد. همچنین می توان گفت که تشبیه های به دست داده شده نیز نه تنها تنوع زیادی ندارند و دایرۀ دلالتی آن ها بسته است بلکه خلاقیّت و نوآوری خاصی نیز در آن ها دیده نمی شود. بیشترین تشبیه های به کار گرفته شده در این منظومه، تشبیهات مفصل (ذکر تمام ارکان تشبیه در آن) است که به دلیل کلیشه-ای و تکراری بودن، هم زود قابل درک و دریافت هستند و هم بُعد هنری آن ها زیاد قابل توجه نیست. اسدی طوسی به معنای واقعی، شاعری صاحب سبک نیست بلکه اثر ادبی او را باید در درون سبک گروهی قرار داد و فردیت خاصی که نشان از سبک شخصی باشد در معنای واقعی آن نمی توان برای او در نظر گرفت.
-
بررسی و مقایسۀ وجوه تلمیح به داستان حضرت یوسف (ع) در ادب غنایی و عرفانی (با تکیه بر غزلیات امیرخسرو دهلوی، خواجوی کرمانی، عطار نیشابوری، سنایی غزنوی)
1401تلمیح یکی از ابزارهای بدیع معنوی برای چند پهلو کردن کلام و افزودن دلالت های معنایی بیشتر بدان است. این ترفند باعث درنگ خواننده در کلام می شود و افق های معنایی بیشتری بدان می دهد و در نوع خود، التذاذ هنری را برای خواننده به ارمغان می آورد. در این پژوهش به بررسی و تحلیل چگونگی کاربست تلمیح به داستان حضرت یوسف (ع) در شعر شاعران شاخص ادب غنایی و عرفانی پرداخته شده است. ضرورت انجام پژوهش در نوع بهره وری شاعران از آرایۀ تلمیح با توجه به بافت اندیشگانی آن ها و قابلیت و ذوابعاد بودن داستان حضرت یوسف (ع) است تا تفاوت ها و تشابه ها در این حوزه نشان داده شود. مطالعۀ موردی غزلیات امیرخسرو دهلوی، خواجوی کرمانی، عطار نیشابوری و سنایی غزنوی است. با توجه به داده های پژوهش می توان گفت: از نظر کمّی، امیرخسرو دهلوی بیشترین توجه به داستان حضرت یوسف (ع) داشته است و سپس عطارنیشابوری، خواجوی کرمانی و سنایی غزنوی به داستان حضرت یوسف (ع) اشاره کرده اند. از نظر موضوعی، حسن یوسف (ع)، (بوی) پیراهن یوسف (ع) و عشق زلیخا به یوسف (ع) در شعر هر چهار شاعر بکار رفته است و هر کدام بر اساس بافت اندیشگانی خود به این موضوع ها پرداخته اند. تلمیح به چاه، صبر و فراق یوسف(ع) که از ابعاد این داستان قرآنی است در شعر خواجوی کرمانی وجود ندارد اما در شعر سه شاعر دیگر مصداق هایی برای آن وجود دارد. زندانی شدن یوسف (ع) و پیوند قلبی یعقوب (ع) و یوسف (ع) در شعر سنایی مورد تلمیح واقع نشده است اما در شعر شاعران دیگر به آن اشاره هایی شده است. مضمون رازداری تنها در شعر عطار وجود دارد اما در شعر شاعران دیگر مصداقی برای آن پیدا نشد. در پایان می توان گفت تلمیح به داستان حضرت یوسف (ع) در شعر هر دو گروه از شاعران مورد بررسی بر اساس بافت اندیشگانی آن ها، معانی و دلالت های عاشقانه و عرفانی به خود می گیرد بدین معنی که تلمیح به داستان یوسف (ع) در غزلیات خواجوی کرمانی و امیرخسرو دهلوی، دلالت عاشقانه و غنایی و در غزلیات عطار و سنایی، دلالت عرفانی دارد.
-
تحلیل تطبیقی تصویر معشوق در اشعار حافظ و ملایی جزیری با تکیه بر تشبیه (مطالعه موردی: 50 شعر از هر شاعر)
1400ادبیات تطبیقی به بررسی و تحلیل تاثیرها و تاثرهای ادبی ملل مختلف می پردازد. هدف از انجام پژوهش حاضر، بررسی تطبیقی تصویر معشوق با تکیه بر تشبیه در اشعار ملایی جزیری و حافظ و همچنین نشان دادن تشابه و تفاوت تصویر معشوق و خوشه های آن در اشعار آن ها بود. روش تحقیق توصیفی-تحلیلی و جامعۀ آماری دیوان اشعار جزیری و دیوان حافظ شیرازی و منابع مرتبط با آن ها است. توصیف و تحلیل یافته ها نشان داد که پر بسامدترین عناصر برای تصویرسازی از معشوق در اشعار حافظ و جزیری عبارت اند از: رخ (صورت)، زلف، لب، ابرو و قامت. تصویر رخ (صورت) به ترتیب در اشعار حافظ (82/26 درصد) و جزیری (89/25 درصد) از بیشترین بسامد برخوردار است. سپس زلف به ترتیب در اشعار حافظ (85/15 درصد) و جزیری (10/24 درصد) در رتبۀ دوم قرار دارد. در بین تصاویر معشوق خلق شده از رهگذر تشبیه در اشعار حافظ، تشبیه حسی به حسی (57 درصد) و بعد از آن تشبیه بلیغ (55 درصد) بالاترین بسامد را دارا است. از نظر انواع تشبیه به اعتبار اشکال، حافظ بیشتر تمایل به استفاده از تشبیه های ملفوف و مفروق (31 درصد) داشته و فقط 9 درصد از تشبیه ها از نوع تسویه هستند. همچنین از نظر انواع تشبیه به اعتبار عقلی و حسی بودن، بیشترین تشبیه های به کار رفته در اشعار جزیری، از نوع حسی به حسی (84 درصد) است و تشبیه عقلی به عقلی (3 درصد) بسامد چندانی ندارد. تشبیه بلیغ با 42 درصد بالاترین بسامد را در انواع تشبیه بر اساس ارکان دارا است. در مورد تشبیه از نظر اشکال باید اذعان داشت علی رغم اینکه نمونه-هایی از تشبیه های تسویه، معکوس و مشروط در اشعار جزیری دیده می شود اما این گونه تشبیه ها بسامد چندانی ندارند و جزیری کمتر به استفاده از چنین ساختارهای تشبیهی روی خوش نشان داده است. با این حال تشبیه جمع با 42 درصد بیشترین بسامد را به خود اختصاص داد. در مجموع، کاربرد گسترده و تنوع تشبیه ها در دیوان حافظ و جزیری نشان دهندۀ نبوغ و استعداد آن ها در شعر و شاعری است؛ به گونه ای که خواننده را به تعجب و اظهار شگفتی وا می دارد و تحسین آن ها را در پی دارد.
-
شگردهای بازنمایی روایی در رمان تاریخی شمس و طغرا (با تکیه بر هر سه جلد: شمس و طغرا، ماری ونیزی، طغرل و هما)
1400در روایت های داستان، شگردهای گوناگونی برای بازنمایی حوادث و اتفاقات داستان، وجود دارد که در ارتباط با هم فضای خاصی را در داستان، ایجاد می کنند. در این بازنمایی ها می توان جهت گیری و نوع نگاه نویسنده را کشف کرد چون اگر دقّت شود؛ هدف اصلی نویسندگان داستان، از بیان مکان ها و زمان های روایی و تاریخی در اثر خود، صرفاً بیان مکان و زمان نبوده است و از ترفندهای روایی به عنوان راهی برای بازتاب عقاید و حقایق و جهت گیری های خود در داستان، استفاده می کرده اند. در پژوهش حاضر با تکیه بر متن روایی شمس و طغرا که توسط محمدباقرمیرزا خسروی در سه مجلد نوشته شده است، با استفاده از روش توصیفی – تحلیلی در صدد بازنمایی شگردهای زمان، مکان (تاریخی و روایی)، شخصیت پردازی و کنش گری متناسب با آن ها هستیم تا جنبه های پنهانی متن و جهت گیری های نویسنده مشخص شود. یافته های پژوهش، حاکی از آن است که نویسنده از مکان ها و زمان های تاریخی برای تاریخی نشان دادن و نیز واقعیت نمایی اثرش، بیشترین استفاده را برده است. همچنین زمان ها و مکان-های روایی برای حاشیه پردازی و گسترش فضای داستان، امکانات زیادی را در اختیار نویسنده قرار داده اند. از آنجا که این روایت، تاریخی است و در طول زمان مشخصی پیش می رود (هرچند بی نظمی زمانی هم در آن وجود دارد) اما پیرنگ روایت را می توان خطی دانست چون تعلیقی در پیرنگ دیده نمی شود و مکان ها نیز همپای زمان روایی تغییر پیدا می کنند. شخصیت ها در تناسب با مکان و زمان تاریخی، کنش هایی انجام می دهند که هم می توان آن ها را از هم بازشناخت و هم بر اساس کنش آن ها، تحلیلی از وقایع تاریخی به دست داد. شخصیت ها بیشتر به صورت مستقیم معرفی می شوند و گفتگوهای آن ها در داستان نیز متناسب با همان شخصیتی است که نویسنده، ابتدا به دست داده است. پویایی شخصیت ها هرچند زیر سایۀ مذهب تا حدودی زیر سوال می رود اما بنابر نوع ادبی حاکم بر رمان (تاریخ)، پویایی شخصیت ها امری طبیعی است چون در بزنگاه های تاریخی- عاطفی قرار گرفته اند و کنش های آن ها برای تغییر شرایط امری لازم و ضروری است. تقابل های شخصیتی هم بنابر آنکه این رمان جزو اولین رمان های ادب فارسی است، در این روایت دیده می شود و شخصیت ها قابلیت تقسیم به سیاه و سفید را دارند.